بسیاری از کارکنان جوان یا همان اعضای نسل Z معتقدند که مدیر شدن غیر از دردسر چیز دیگری ندارد و وجود یک نوع تعادل بین زندگی و کار و لذت بردن از بودن در کنار خانواده و دوستان بر مدیر شدن و تحمل فشارهای کاری سنگین اولویت دارد. آنها معتقدند مدیران در ازای چیزهایی که به واسطه مدیر شدن از دست میدهند و مسوولیتهای سنگینی که بر دوش آنها گذاشته میشود چیز زیاد و ارزشمندی به دست نمیآورند. در نتیجه پاداشها و افزایش حقوقی که نصیب مدیران میشود به هیچ عنوان ارزش تحمل استرسهای کاری، صرف وقت بیشتر در محل کار و انرژی فراوان گذاشتن برای شرکت و سازمانی که فرد مسوولیت مدیریت آن را بر عهده گرفته است ندارد و در نتیجه بهتر است افراد اصلا وارد دنیای مدیریت نشوند.
چرا مدیر شدن برای خیلیها دیگر جذاب نیست؟
وقوع همهگیری کووید-۱۹ و پیامدهای گسترده و عمیقی که بر دنیای کسب و کار به جا گذاشته، دارای زوایای پنهان بسیاری است. یکی از این زوایای پنهان به وارد آمدن فشارهای مضاعف و خردکننده بر مدیران میانی سازمانها و شرکتها مربوط میشود. در دوران همهگیری، بسیاری از شرکتها از کارکنانشان خواستند تا دورکار شوند و از خانههایشان وظایف کاری خود را انجام دهند. این تصمیم شرکتها در شرایط اضطراری، باعث شد مدیران میانی مامور ایجاد تحولات اساسی در ساختارها و فرآیندهای کاری پیشین شرکتها شوند. پس از مدتی نیز به واسطه فروکش کردن امواج همهگیری و بازگشت شرایط به حالت عادی، بسیاری از شرکتها کارکنانشان را ملزم کردند به سر کارشان برگردند و با دورکاری خداحافظی کنند.
این اتفاق باعث شد مدیران میانی دوباره مجبور شوند برای بازگشت کارکنان به محیطهای کاری برنامهریزی کنند. از سویی دیگر بعضی شرکتها و سازمانها که تجربیات خوبی از دورکاری کارکنانشان به دست آورده بودند تصمیم گرفتند محیطهای کاری ترکیبی را به عنوان رویه کاری خود انتخاب کنند و این اختیار را به کارکنانشان بدهند تا فقط روزهای خاصی را در محل کارشان حضور پیدا کنند. برنامهریزی برای اجرای چنین الگوهای ترکیبی پیچیدهای نیز به نوبه خود زمانبرو دشوار است.
پدیده دیگری که در دوران همهگیری کووید-۱۹ و پس از آن روی داد و بحثهای زیادی را در میان کارشناسان و صاحبنظران به راه انداخت، موضوع استعفای بزرگ بود که طی آن تعداد بسیار زیادی از کارکنان و مدیران به خاطر ناتوانی در تحمل شرایط سخت و غیرقابل پیشبینی ناشی از همهگیری و قرنطینههای سراسری دست به استعفا و خروج از شرکتهایی زدند که سالها در آنجا کار میکردند.
این استعفای بزرگ بین مدیران به شدت رواج داشت و تعداد قابلتوجهی از مدیران ارشد و میانی شرکتها در آن دوران از مقام خود استعفا کردند و در بخشهای دیگری مشغول به کار شدند. اتفاقا همین خروج از پستهای مدیریتی به آنها نشان داد که چقدر راحتتر میتوانند بین زندگی و کارشان تعادل برقرار کنند و با داشتن مسوولیتها و استرسهای کاری کمتر زندگی شیرینتر و لذتبخشتری را تجربه کنند.
تحقیق انجام شده توسط اندیشکده Future Forum در سال ۲۰۲۲ نشان داد که در دوران همهگیری بیشترین و سنگینترین فشارها بر مدیران میانی سازمان و شرکتها وارد آمده است، به طوری که ۴۵درصد از مدیران میانی شاغل در شرکتهای مورد بررسی این تحقیق به وضوح اعلام کردند در دوران همهگیری و پس از آن دچار فرسودگی شدید شغلی شده و تصمیم جدی دارند که دیگر مدیر نباشند و مسوولیت مدیریتی هیچ مجموعه کاری را قبول نکنند.
این مدیران در مصاحبههایی که با محققان مشارکتکننده در این تحقیق داشتند بر معضلاتی مانند احساس تنهایی و دور بودن از سایر اعضای سازمان، گیر کردن بین خواستههای جاهطلبانه مدیران ارشد و مدیرعامل شرکت از یکسو و انتظارات به حق کارکنان و اعضای تیمهای کاری و تحت فشار بودن از سوی دیگر، به عنوان مهمترین عوامل دلزدگی خود از پستهای مدیریتی اشاره و تاکید میکردند که در اولین فرصت ممکن از دنیای مدیریت خداحافظی خواهند کرد.
در مجموع میتوان گفت که همهگیری کووید-۱۹ و امواج سهمگین پس از آن برای دنیای کسب و کار، پیچیدهتر شدن روابط کاری بین کارکنان و مشتریان با شرکتها و کاهش ارتباطات رو در رو بین مدیران و کارکنان باعث شده تا مدیران شرکتها و سازمانها خود را تنها و تحت فشارهای مضاعفی ببینند که برای بسیاری از آنها غیرقابل تحمل و طاقت فرساست و آنها را به فکر فاصله گرفتن از دنیای مدیریت انداخته است.
علاوه بر این، ورود تکنولوژیهای دیجیتال بسیار پیشرفته، بهویژه هوش مصنوعی و یادگیری ماشین موجب شده تا ماشینها و روباتها به عنوان جایگزینهای جدی مدیران میانی وارد محیطهای کاری شوند و موقعیت مدیران شاغل در شرکتها و سازمانها را تهدید کنند؛ آن هم در شرایطی که این مدیران روباتیک و کم توقع نه تنها کارها را خیلی دقیق و طبق برنامه انجام میدهند، بلکه هیچ توقعی هم از مقامهای شرکت ندارند و حاضرند به سرعت جایگزین هر مدیری شوند که به هر دلیلی حاضر به ادامه کارش نیست یا مافوقهایش از او راضی نیستند.
ناگفته پیداست بسیاری از کسانی که قبلا قصد داشتند مدیر شوند یا مدیران شاغل در سازمانها و شرکتها، دل خوشی از این رقیب تازهوارد و قانع و کمتوقع خود ندارند و به واسطه وجود او احساس ناامنی و فقدان امنیت شغلی میکنند و ترجیح میدهند دیگر مدیر نباشند و سراغ پستهای مدیریتی هم نروند.