بسیاری از کسانی که امروزه در سمتهای برجسته روی کرسیهای سیاستگذاری در اقصینقاط جهان نشستهاند، اقتصاد را از کتابهای درسی و دورههای آموزشی مبتنی بر سنتی از اقتصاد آموختهاند که ذکر آن رفت. در این سنت، چارچوب ارزیابی سیاستها بر قضایای اساسی «اقتصاد رفاه» تکیه دارد. شاخهای از اقتصاد که میپرسد آیا خروجی اقتصادی مطلوب است یا خیر. به زبان ساده این نظریه سعی دارد بیان کند در صورتی که فروض کلیدی و پایه وجود داشته باشند، بازار بهترین مکانیزم تخصیص منابع است. اما اکنون وقت تغییر است. حداقل برای ۴۰ تا ۵۰ سال گذشته، فقدان چارچوبی موزون از اقتصاد رفاه که دارای پایههای مستحکم باشد، خلایی ناراحتکننده در عرصه اقتصاد بوده است. سیاستگذاران به طور معمول باید با استفاده از آنچه فکر میکنند بهترین اقدام برای جامعه آنها باشد، دست به انتخاب بزنند. در این زمینه یکی از ابزارهایی که به طور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد، تحلیل هزینه-فایده است.
هدف دیگر صرفا افزایش رشد اقتصادی است؛ زیرا این امر استانداردهای زندگی را بالا میبرد؛ چنانچه یک طنز قدیمی میگوید، ابزارهای اقتصادی در عمل کار میکنند، حتی اگر در تئوری کار نکنند. اما این ابزارها به انتهای عمر خود رسیدهاند. زمان راهاندازی مجدد اقتصاد رفاه فرارسیده است و این به معنای دور شدن از مجموعه فرضیات سادهانگارانهای است که جهانبینی القاشده در نسلهای گذشته سیاستگذاران کنونی اقتصاد را شکل داده است؛ چرا که شاید اقتصاد جهان به قدری تغییر کرده است که این رشته نیز باید خود را با این تغییرات تطبیق دهد. برای نمونه یکی از تغییرات آشکار، فوریت رسیدگی به بحران زیستمحیطی است. هم تغییرات آبوهوایی و هم از دست دادن تنوع زیستی، رفاه اقتصادی آینده را در معرض خطر قرار داده و تهدیدهای وجودی بالقوهای را به جهان تحمیل کرده است.
در اواسط قرن بیستم محدودیت عمده رشد اقتصادی، کمبود سرمایه فیزیکی و انسانی بود که هر دو به سرمایهگذاری عمده پس از جنگ نیاز داشتند. در دهههای میانی قرن بیستویکم، طبیعت محدودیت راهبردی اقتصاد است. اقتصاددانان باید تلاش زیادی برای توسعه آمار سرمایه طبیعی، ابداع روشهای جدید برای اندازهگیری هزینه اجتماعی خدمات ناشی از طبیعت و مهمتر از همه ادغام خروجیهای اقتصادی انسان و طبیعت فراتر از مفهوم اکسترنالیتی یا اثرات جانبی انجام دهند. موضوع دیگر، مساله اقتصاد دیجیتال است. امروز تولید جهانی با ارتباطات دیجیتال و لجستیک نوین امکانپذیر شده و پلتفرمهای دیجیتال در حال تبدیل شدن به مدلهای برجسته کسبوکار هستند.
با توجه به جریان عظیم جابهجایی دادهها و ایدهها که در امتداد کابلهای فیبر نوری در سراسر جهان صورت میگیرد، تعیین مکان جغرافیایی «ایجاد ارزش افزوده» تقریبا غیرممکن است. تداوم توسعه سریع هوش مصنوعی به این معنی است که این انتقال فناوری پایدار خواهد بود. اما فعلا هیچ سطحی از تعاریف علمی و نیز چارچوبهای آماری برای نظارت بر اقتصاد وجود ندارد؛ تا جایی که دولتها برای جمعآوری مالیات و تنظیم فعالیتهای شرکتها مشکل دارند.