کمبود روحیه کارمندان و عدم انگیزه در آنها منجر به کاهش بهرهوری، ناتوانی در غلبه بر چالشها، بیعلاقگی و ارائه خدمات ضعیف به مشتریان خواهد شد. وقتی کارمندان انگیزهای نداشته باشند، حداقل تلاش خود را میکنند تا بتوانند یک روز کاری را پشت سر بگذارند. این افراد راضی هستند که دیگران کار بیشتری انجام دهند، در حالی که خودشان به راحتی مشغول فعالیتهای غیرکاری مانند صحبت کردن با تلفن یا گشت و گذار در اینترنت میشوند. یکی از موضوعات اصلی مدیرانی که چنین کارمندانی دارند، استرس اضافی است که به سایر اعضای تیم وارد میکنند.
به عهده گرفتن مسوولیت اضافی در شرایطی که کسی بیمار باشد یا به سایر دلایل موجه قادر به انجام وظیفه خود نباشد، یک موضوع جداگانه است. اما کارمندان اغلب از کسی که به سادگی از انجام کار خود امتناع میورزد، کینه دارند. در نهایت، یک نفر میتواند بر بهرهوری کل تیم تاثیر منفی بگذارد، زیرا سایر اعضای تیم تحت فشار اضافی کار خود یا تحت فشار ناشی از نارضایتی از همکار خود قرار گرفتهاند. از طرف دیگر، یک کارمند بیانگیزه قادر به غلبه بر چالشها نیست. هنگامی که با چالشی روبهرو میشود، ممکن است واکنشی نشان دهد که ناشی از نشانهای است که به او میگوید دست از کاری که میکند بردارد و یک فنجان قهوه در سالن استراحت بخورد. در صورتی که یک کارمند موثر، انگیزه را یک ارزش ذاتی میداند و قبول یک چالش او را هیجانزده میکند. کارمندان باانگیزه چالشها را میپذیرند و تا زمان یافتن راهحل، با مشکل کنار میآیند. کارکنانی که انگیزه ندارند، انرژی و اشتیاق زیادی برای امتحان راهحلهای مختلف ندارند که این کار برای شرکت منطقی نیست. برای یک کارمند بیانگیزه، مهم نیست چه شغلی دارد. این کارمند به دلیل تاخیر عذرخواهی نمیکند و به نظر نمیرسد با هر سطحی از مثبتگرایی، وارد کار شود. او برای فیش حقوقی پایان ماه کار میکند و انتظار دارد که فیش حقوقی وی در زمان سررسید و به میزان دقیق واریز شود، اما حاضر نیست مسوولیت اضافهای را به عهده بگیرد و اگر بر عهده بگیرد، اغلب از داشتن «کار بیشتر» شکایت دارد. بیتفاوتی و شکایات میتوانند بر کل تیم تاثیر بگذارند. همکاری با کسی که تمایلی ندارد هر از گاهی کمی بیشتر کمک کند، دشوار است و به معضلی بزرگ در شرکت تبدیل میشود. خدمت به مشتریان هم وقتی کارمندان شرکت، انگیزهای نداشته باشند، دشوار است. اگر برای کارمندان، حضور در محل کار اهمیتی نداشته باشد، قطعا چشمانداز یا موفقیت شرکت هم برایشان مهم نیست. این فرد قصد ندارد فعالیت اضافهای را برای کمک به مشتریان انجام دهد. این امر در تیمهای فروش رایج است؛ نماینده بیانگیزه حتی به مشتری مراجعه نمیکند تا متوجه شود که مشتری از او کمک میخواهد یا نه.
در خدمترسانی به مشتریان اگر انجام کاری به زمان یا تلاش بیشتری نیاز داشته باشد، کارمندان بیانگیزه تمایلی به آن نخواهند داشت.
انگیزه و روحیه خوب کارکنان، اثرات مثبتی در پی دارد که عبارتند از:
روحیه مثبت. تیمی متشکل از کارکنان با روحیه مثبت، بیشتر از تیمی که اعضای آن روحیه پایین دارند، میتواند در موفقیت شرکت سهیم باشد. عوامل مختلفی میتوانند بر روحیه تاثیر بگذارند، اما غالبا روحیه محصول مدیریت و روابط کارمندان است. شرکتی که بر روابط کارمندان تاکید میکند و حقوق و مزایای کافی را در اختیار قرار میدهد، معمولا از نیروی کاری که روحیه بالایی دارد، برخوردار خواهد شد. شرکتی که از کارمندان انتقاد منفی میکند، زمینه رشد آنان را در شرکت فراهم نمیکند، حقوق و مزایای کمی دارد، معمولا محل کار مناسبی را برای کارمندان بیروحیه فراهم خواهد کرد. روحیه پایین کارکنان و عدم انگیزه آنان همیشه برای یک شرکت مضر است و هرگز نتیجه مثبتی ندارد.
بهرهوری. یک کارمند باانگیزه و خوشحال که احساس ارزش زیادی در شغل خود دارد، تقریبا همیشه از کارمندی که از کار خود راضی نیست، بهتر خواهد بود. بهرهوری کمتر به دلیل روحیه ضعیف، غالبا به صورت غیبت در کار، تاخیر و عدم انگیزه ناشی از احساس گیر افتادن در بنبست اتفاق میافتد؛ بدون اینکه احتمال حرکت در مسیر رشد وجود داشته باشد.
نگرش. در اغلب موارد، نگرش با سطح روحیه کارکنان ارتباط دارد. طبیعتا یک کارمند وقتی سطح روحیه پایینی دارد، احتمالا نگرش منفی نشان میدهد. نگرشهای منفی میتواند باعث ایجاد مشکلاتی در محیط کار شود، از عدم رعایت قانون تا عدم کار گروهی. در صورت عدم کنترل این پدیده، نگرشهای منفی در بین کارمندان گسترش مییابد، دیگران را آلوده کرده و حتی باعث از هم گسیختگی محل کار میشود.
خدمات مشتریان. بسیاری از مشاغل، روزانه با مشتری در تعامل هستند. تعامل بین مشتری و کارمند باید همیشه مثبت باشد. مشتری باید احساس خوشایندی از شرکت داشته باشد و کارمند باید همیشه اطمینان حاصل کند که مشتری راضی است. روحیه پایین بر تعاملات مشتری تاثیر منفی میگذارد. کارکنانی که روحیه پایینی دارند، کمتر با نگرش مثبت از مشتریان استقبال میکنند. اگر کارمند از کار خود راضی نباشد و انگیزهای برای کار نداشته باشد، این امر به راحتی به مشتری انتقال داده میشود و مشتری این پدیده مضر را متوجه خواهد شد.
در استخدام افراد دقت کنید. سایمون سینک (Simon sinek)، نویسنده و سخنران انگیزشی، در این باره میگوید: «اگر افرادی را استخدام کنید تنها به دلیل اینکه آنها میتوانند کاری را در شرکت انجام دهند، آنها فقط برای پول شما کار میکنند. اما اگر افرادی را استخدام کنید که آنچه را باور دارید باور دارند، آنها با خون و عرق و اشک برای شما کار میکنند. بدترین محیط کاری، محیطی است که «بیانگیزگی سمی کارمندان» همراه با «قصد بالا برای ماندن» در شرکت وجود دارد. اساسا، کارمندان کاملا روحیه خود را از دست دادهاند اما قصد ندارند از شرکت خارج شوند؛ آنها قصد دارند تا آنجا که میتوانند در شرکت بمانند. تاثیر منفی این وضعیت بر عملکرد شرکت روشن است.»
عوامل انگیزهبخش برای کارکنان
عواملی که منجر به ایجاد انگیزه در کارمندان میشوند مستقل از عواملی هستند که از نارضایتی شغلی جلوگیری میکنند. اگر صرفا به حذف عوامل عدم رضایت شغلی بپردازید، ممکن است یک محیط کار مسالمتآمیز ایجاد کنید اما لزوما عملکرد شرکت را ارتقا نمیدهید. اگر میخواهید به تیم خود انگیزه دهید و عملکرد کلی را بهبود ببخشید، باید بر عوامل اصلی انگیزش کارکنان تمرکز کنید. یکی از این عوامل مهم، احساس موفقیت در انجام امور است. این احساس، افتخارآمیز است. زمانی که کاری دشوار و ارزشمند را انجام دادهاید، حس موفقیت از طریق اتمام کار به شما منتقل میشود. با اجازه دادن به کارمندان برای دیدن نتایج کار خود، با دادن فرصت به آنها برای حل مشکلات، با ارائه فرصتهایی برای درخشش آنان، میتوانیم اطمینان حاصل کنیم که کارکنان این حس موفقیت را به دست میآورند. تقریبا هر نیروی کاری میخواهد احساس کند که شرکت به او احتیاج دارد.
خرد کردن اهداف بزرگ در پروژههای کوچک همراه با جشنهای کوچک، کارمندان شرکت را در مسیر احساس موفقیت حفظ میکند.