حمایتهای قانونی و قضایی از فعالان حوزه معدن
آسیبشناسی اجرای بازار آب؛ از چالشهای قانونی تا ضعف پذیرش اجتماعی
لزوم چارهجویی برای رفع چالشهای شهرکهای صنعتی و تقویت تابآوری بنگاههای تولیدی
بخش خصوصی و شرکتهای دانشبنیان؛ سکوی پرتاب ایران به جایگاه رهبری جهانی در بازار زعفران
اعلام نفرات برگزیده جشنواره عکس روز ملی زعفران
زعفران، میراث ماندگار کشاورزی ایران در بازارهای بینالمللی
بیانیه اختتامیه دومین جشنواره روز ملی زعفران
همافزایی برای اقتدار زعفران ایران؛ از خاک خراسان تا بازارهای جهانی
وقتی دختر بزرگم ۷ سال داشت، به یک بیماری نادر خودایمنی مبتلا شد که پزشکان گفتند شانس زیادی برای زنده ماندن ندارد. این بیماری درمان قطعی و شناختهشدهای نداشت و بنابراین تجویز مجموعه داروهایی برای او شروع شد تا شاید روشی برای زنده نگه داشتنش پیدا کنند. این یعنی به طور مکرر باید از او خون میگرفتند؛ آن هم از کودکی که از سوزن وحشت داشت. زمان و تلاش زیادی را صرف کردیم تا وضعیت او را ثابت نگه داریم و این فرآیند را تکمیل کنیم. در طول روند درمان، یک بار یکی از مسوولان خونگیری گفت: «من همیشه در حال انجام این کار هستم. واقعا اتفاق مهمی نیست.» دخترم، با یک بلوغ فکری که در آن سن من را شگفتزده کرد، گفت: «برای من مهم است. مهم است، چون چیزی را میگیری که درون بدن من است. ممکن است برای تو مهم نباشد، چون برای تو اتفاقی نمیافتد.»