شما میتوانید با کاستن از سرعتتان و تامل در هشت دستورالعمل یاد بگیرید چگونه احساسات ناخوشایندتان را پردازش کنید، مشکل را تعریف و مزایای احتمالی را شناسایی کنید، به همدلی برسید و تجسم کنید که پیادهسازی یک تصمیم ناخوشایند در عمل چگونه خواهد بود. سال گذشته که توفان ایدالیا به سواحل شمالی فلوریدا رسید، شرکت ساختوسازی که «الیسیا» یکی از مدیران پروژهاش بود حسابی به هم ریخت. چند پروژه نیمهتمام ویران شدند و مصالح موجود در انبار شرکت و حیاط الوارش از بین رفت. واحد مدیریت مصمم بودند شرکت را سرپا نگه دارند. به همین دلیل مجبور شدند ۱۰درصد از نیروها را تعدیل کنند و حقوق نیروهای باقیمانده را تا اطلاع ثانوی ۲۰درصد کاهش دهند.
الیسیا خشمگین بود. او با تصمیم واحد مدیریت موافق نبود. اما وظیفه داشت در مقابل کارکنان تیمش از تصمیمشان دفاع کند و از انجام این کار راضی و خوشحال نبود. اولش نمیتوانست خشمش را فروبخورد. تصمیم داشت در جایی بیرون از محل کار با اعضای تیمش یک جلسه درمانی داشته باشد تا فضای لازم برای پردازش این تعدیل، به هم ریختن و تخلیه احساسات را به آنها بدهد، اما بلافاصله متوجه شد که این کار چقدر میتواند مضر باشد. احساس میکرد گیر افتاده و نمیتوانست رویکرد مناسب را تشخیص دهد. بسیاری از ما در محیط کار با چنین شرایطی مواجه میشویم. مجبور میشویم با تصمیماتی خلاف میلمان موافقت کنیم، آنها را توضیح دهیم و حتی گاهی اوقات اجراییشان کنیم. چنین موقعیتهایی میتوانند باعث خشم و اضطراب و سردرگمی ما شوند. چرا کسی با من مشورت نکرد؟ چطور میخواهم این را به تیمم توضیح دهم؟ اصلا حتی از همه جزئیات ماجرا خبر دارم؟ همه ما دوست داریم ناخدای کشتی خودمان باشیم، اما واقعیت این است که در دنیایی زندگی میکنیم که اغلب تحتتاثیر تصمیمات دیگران قرار میگیریم. گاهی سکان هدایت دست ماست، اما مواقعی هم وجود دارند که باید پیروی کنیم. ممکن است موافق مسیری که برایمان تعیین کردهاند نباشیم. در عین حال، میدانیم که حفظ نگرشی مثبت برای تیم و ارتباط خوب با مدیریت مهمتر از ایجاد تنش و موج خشم است. بنابراین، چگونه با تمام قوا پیش برویم و با وقار پیروی کنیم؟
بارها دیدهام افرادی که برای مشاوره پیش من میآیند خود را موظف میکنند در قبال یک موقعیت ناخوشایند بهزور رویکرد مثبتی در پیش بگیرند و با این کار تجربهای را که باید مشارکتی و همافزا باشد تضعیف میکنند. چون در ظاهر بهگونهای نشان میدهند که انگار با تصمیم گرفتهشده موافق و همسو هستند، اما در حقیقت احساسات منفی خود را رها نکردهاند. الیسیا هم در همین موقعیت قرار داشت: او میدانست که باید بهطور علنی از تصمیم ناخوشایند مدیران شرکت حمایت و آن را اجرایی کند. اما خشم اعضای تیمش را احساس میکرد و خودش هم کاملا با این موضوع کنار نیامده بود. از آنجا که الیسیا و من این دوره دشوار را با هم طی کردیم، به او پیشنهاد کردم قبل از آنکه اعضای تیمش را جمع کند، دست نگه دارد و ناهمخوانی بین احساساتش و کارهایی را که میدانست برای پیش رفتن با شرکت باید انجام دهد، حل کند. من لیستی با هشت سوال به او دادم – ابزاری که نامش را «برگه یوزپلنگ» گذاشتهام. این ابزار را همیشه به مراجعانم پیشنهاد میکنم، چون همواره شاهد نتایج مثبتش هستم. این سوالات که همه ما میتوانیم در مواجهه با چنین ناهماهنگیهایی از آنها استفاده کنیم، مانند سرعتگیر عمل میکنند تا واکنشهای احساسی نسنجیده ما را در مواجهه با تصمیمگیریهای ناخوشایند کند کنند.
مراجعانم میگویند زمانی که احساس میکنند اسیر احساساتشان شدهاند، این سوالات مانند سوپاپ اطمینان عمل میکنند و برای حمایت از برنامهای که ممکن است جنجالی باشد، اعتمادبهنفس بیشتری به آنها میدهند. تا جایی که من مشاهده کردهام، زمانی که مجبوریم با تصمیم دشواری مواجه شویم، اغلب برای فرار از احساسات ناخوشایند آن لحظه، با عجله سروته آن را هم میآوریم. در نتیجه، ممکن است در نهایت تصمیم ضعیفی بگیریم که نتواند مشکلی را که با آن روبهرو هستیم حل کند. در اینجا احساساتمان مسالهساز نیستند، بلکه واکنش ما به آن احساسات است که میتواند مشکلساز باشد. درست مثل یوزپلنگ که مهارت شکارش از تواناییاش در کاهش سرعت ناگهانی ناشی میشود، برگه یوزپلنگ هم شما را تشویق میکند هنگام تجزیه و تحلیل اطلاعات و پردازش احساسات، از سرعت خود بکاهید و دوباره فکر کنید. من برای هر سوال، توضیح مفصلی دادهام تا تاثیر این سوالات را در پردازش افکارمان روشن کنم. همچنین پاسخهای الیسیا به این سوالات را هم ارائه کردهام تا یک نمونه موردی از نحوه انجام این تمرین ببینید.
۱- دقیقا با چه موقعیت خاصی مخالف هستم؟
بسیاری از ما فکر میکنیم میدانیم در حال حل چه مشکلی هستیم؛ بدون اینکه تمام و کمال درباره آن تفکر و تعمق کرده باشیم. ما میتوانیم با اختصاص زمان برای شناسایی و تعریف مشکل خاص پیش رو پارامترهای حقیقی آن را بهطور کامل درک کنیم و مطمئن شویم که در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکل درستی هستیم.
مورد الیسیا: من با اینکه سازمان ناگهانی و غیرمنتظره دستمزد همه را به طرز چشمگیری کم کرده تا میزان تعدیل نیرو را کاهش دهد مخالف هستم.
۲- کنار گذاشتن مخالفتم چه نفعی به حالم دارد؟
این سوال تشویقتان میکند تا به جنبههای مثبت این تصمیم و مزایای همراهی با یک طرح ناخوشایند فکر کنید.
مورد الیسیا: بهرغم تغییر و تحولات بزرگ پیش رو، شغلی را که دوستش دارم حفظ میکنم.
۳- کنار گذاشتن مخالفتم چه نفعی به حال اعضای تیمم دارد؟
وقتی جنبههای مثبت این اتفاق برای خودتان را پیدا کنید، اغلب راحتتر میتوانید تاثیر مثبت آن روی دیگران را درک کنید.
مورد الیسیا:میخواهم همکاران و زیردستانم شغل و مزایایشان را حفظ کنند. ممکن است هرکسی که الان از سر خشم شرکت را ترک کند، نتواند به این راحتیها شغل دیگری بیابد.
۴- تصمیمگیرندگان چه اطلاعاتی دارند که من ندارم؟
این سوال بسیار مهم است؛ چون معمولا باعث بروز همدلی میشود. ما اغلب گرفتار محدودیتهای دیدگاه خودمان هستیم و با طرح این پرسش که شخص دیگر ممکن است چه اطلاعاتی داشته باشد که ما نداریم، اغلب میتوانیم دلایل تا حدی منطقی پشت یک تصمیم ناخوشایند را درک کنیم.
مورد الیسیا:من فقط وضعیت مالی بخش خودم را میبینم و با ضررهایی که کردهایم تصویر دقیقی از وضعیت کلی شرکت ندارم.
۵- بین اهداف کاری اولیه من و اهداف شرکت از اتخاذ این تصمیم، زمینههای همسو و مشترکی وجود دارد؟
حالا که دارید به فراتر از صرفا دیدگاه خود میاندیشید، شاید راحتتر بتوانید متوجه نقاط مشترک دیگری بین اهداف کاری خود و اهداف شرکت از اتخاذ این تصمیم شوید.
مورد الیسیا:میخواهم در موفقیت شرکت نقشی داشته باشم؛ چون قدر رسالت و محصولشان را میدانم و کار کردن برای یک شرکت موفق به نفع خود من هم هست. باور دارم که من و بخش مدیریت اهداف یکسانی در جهت موفقیت شرکت داریم: ادامه تولید محصولات خوب و قابل اعتماد و رفتار منصفانه با کارکنان.
۶- با پذیرش این تصمیم، انجام چه اقدامات مشخصی را میپذیرم؟
حالا آماده ترسیم دستورالعمل جدیدی هستید. شما میتوانید با اولویت دادن به احساسات خود و پرداختن به آنها و تغییر جهتشان به سمت مثبتاندیشی و دستیابی به دیدی فراتر از صرفا دیدگاه خود، آگاهانه عمل کنید.
مورد الیسیا: من میپذیرم که خشمم را نسبت به تصمیم بخش مدیریت و اینکه این تصمیم را بدون مشورت با مدیران میانی گرفتهاند، کنار بگذارم. من میپذیرم که بهصورت علنی از این تصمیم حمایت کنم؛ چون این کار به معنای تلاش برای رسیدن به جنس تازهای از موفقیت برای شرکت و حفظ حداکثر تعداد کارکنان است، حتی با وجود اینکه همه ما در این راه فداکاری میکنیم.
۷- سنجش غریزی: چه کسی میتواند برای سنجش درستی برنامه عملیاتیام به من کمک کند؟
شناسایی افراد دیگری در شبکه روابطتان که بتوانید نظرشان را جویا شوید و تفکر خود را به چالش بکشید، میتواند به تقویت تصمیمات شما کمک کند. به افرادی خارج از محیط کاری فعلی خود فکر کنید که نظرشان برایتان ارزشمند است و درباره این موقعیت و اقدامات احتمالیتان با آنها صحبت کنید.
مورد الیسیا:من با بسیاری از اعضای تیمم صمیمی هستم، اما فکر نمیکنم مشورت گرفتن و درد دل با آنها کار درستی باشد. از آن گذشته ممکن است نتوانند تصویر کلی را ببینند. با دوست صمیمیام گابریل مطرح میکنم که شرکت گردشگری او نیز بهشدت تحتتاثیر توفان قرار گرفته. این موضوع را با شریک زندگیام هم در میان میگذارم.
۸- پاسخهای خود به سوالات ۱ تا ۷ را مرور کنید. این فرآیند چگونه به من کمک کرده که احساسات منفی خود را با اقداماتم انطباق دهم؟
مراحلی را که پشت سر گذاشتهاید مرور کنید و قدر فاصلهای را که بین احساسات و موقعیت پیشآمده ایجاد کردهاید بدانید. شما موفق شدهاید مزایای تصمیمی را که با آن موافق نیستید بدانید، از دیدگاه بسته خود پا را فراتر گذاشتهاید و بازخورد دیگرانی را که در این موقعیت نیستند به دست آوردهاید.
مورد الیسیا:متوجه شدم که اهداف اصلی من با مدیریت مشترک است. میخواستم باور کنم که بحران توفان را پشت سر گذاشتهایم، اما اینطور نیست و این شرایط برای همه ماست. همه ما زیان دیدهایم، اما میتوانیم با هم از نو بسازیم. از آن گذشته پرداختن به احساساتم باعث شد متوجه شوم که واحد مدیریت هم در حال گذراندن دوران سختی است. باید با رئیس واحد منابع انسانی صحبت کنم ببینم نظر او چیست. اگر بهشدت با تصمیمی که در شرکت گرفته شده مخالف هستید، اما درنهایت میخواهید در آن سازمان باقی بمانید، باید دست نگه دارید و فکر کنید. از این ابزار کمک بگیرید تا بتوانید احساسات ناخوشایندتان را پردازش کنید، مشکل را تعریف و مزایای احتمالی را شناسایی کنید، به همدلی برسید و تجسم کنید که پیادهسازی یک تصمیم ناخوشایند در عمل چگونه خواهد بود. با این کار میتوانید برخورد بهتری با اعضای تیمتان داشته باشید، رابطه مثبتی را با واحد مدیریت حفظ کنید و با تغییر جهت و کار در مسیر جدید تعریفشده انعطافپذیری خود را نشان دهید.