کشورهای ثروتمند طبق تعریف، کالای بیشتری بهازای هر کارگر نسبت به کشورهای فقیر تولید میکنند. اما آنها همچنین محصولات متفاوت و احتمالا پیچیدهتری تولید میکنند. بنابراین، روند توسعه شامل حرکت از کالاهای ساده کشورهای فقیر به کالاهای پیچیدهتر کشورهای ثروتمند است. این فرآیند اغلب تغییر ساختاری نامیده میشود. بخشی از این دگرگونی با انباشته شدن سرمایه فیزیکی، انسانی و نهادی برای تغییر عوامل تولید مرتبط است. در تئوری تجارت استاندارد، تغییر در سبد صادراتی یک پیامد منفعل از تغییر مواهب عوامل است و هیچ جنبه مرتبط با سیاست را به فرآیند اضافه نمیکند. با این حال، دلایل زیادی وجود دارد که دگرگونی ساختاری ممکن است پیچیدهتر از آن چیزی باشد که این تصویر نشان میدهد. عوامل متعددی ممکن است باعث شکست بازار شوند؛ مانند یادگیری در صنعت یا اثرات خارجی تحقیق و توسعه. همچنین ممکن است سرریزهای فناوری بین صنایع وجود داشته باشد. مورد دیگر، فرآیند یافتن اینکه کدامیک از بسیاری از محصولات بالقوه به بهترین وجه بیانگر مزیت نسبی در حال تغییر یک کشور است، ممکن است اثرات خارجی اطلاعاتی ایجاد کند؛ زیرا اطلاعات ارزشمندی را در اختیار سایر کارآفرینان بالقوه قرار میدهد و در این فرآیند تلاش کسانی که سعی در شناسایی مزیتهای نسبی بالقوه کردند جبران نمیشود. بهعبارت ساده، تلاش برای توسعه مزیت نسبی، حرکت در فضای محصول و اکتشاف ساختار هزینه برای تولید محصولات متنوع نیازمند ارائه نوعی از محافظت برای کسانی است که پیشگام شدهاند.
هاسمن، هوانگ و رودریک (2005) رابطه مثبت بین تولید ناخالص داخلی سرانه یک کشور و سطح درآمد ضمنی در کالاهایی را که یک کشور صادر میکند، مستند میکنند. با این حال، آنها همچنین تنوع زیادی در این زمینه بین کشورها پیدا میکنند. مهمتر از آن، آنها دریافتند که این تغییرات بینتیجه نیستند: کنترل سطح توسعه، سطح درآمد یک کشور که در صادرات آن نهفته است، پیشبینیکننده رشد آینده است. در یافتههای خود، کشورها به سطح پیچیدگی صادرات خود همگرا میشوند. به تعبیر پیندار، به نظر میرسد کشورها به چیزی تبدیل میشوند که صادر میکنند. از اینرو، فراتر از معیارهای استاندارد مبانی، به نظر میرسد آنچه یک کشور صادر میکند برای عملکرد درآمد بلندمدت آن مهم باشد.
هاسمن، هوانگ و رودریک، رابطه مثبت بین تولید ناخالص داخلی سرانه یک کشور و سطح درآمد ضمنی در کالاهایی را که یک کشور صادر میکند، مستند میکنند. با این حال، آنها همچنین تنوع زیادی در این زمینه بین کشورها پیدا میکنند. مهمتر از آن، آنها متوجه میشوند که این تغییرات بینتیجه نیستند؛ با کنترل سطح توسعه، سطح درآمد یک کشور از صادرات آن پیشبینیکننده پتانسیل رشد آینده آن کشور است. در واقع کشورها به سطح پیچیدگی صادرات خود همگرا میشوند. به تعبیر پیندار، کشورها به چیزی تبدیل میشوند که صادر میکنند. از اینرو، فراتر از معیارهای استاندارد، به نظر میرسد آنچه یک کشور صادر میکند برای عملکرد درآمد بلندمدت آن مهم باشد.
رویکرد فضای محصول
این گزارش تلاش میکند تا عوامل تعیینکننده تکامل سطح پیچیدگی صادرات یک کشور را عمیقتر کرده و سپس مورد ایران را بررسی کند. تولید چیزهای جدید با تولید چیزهای مشابه کاملا متفاوت است. هر محصول شامل ورودیهای بسیار خاص مانند دانش و داراییهای فیزیکی، ورودیهای میانی مثل الزامات آموزشی نیروی کار، نیازهای زیرساختی، حقوق مالکیت، الزامات نظارتی یا سایر کالاهای عمومی است. صنایع تثبیتشده به نحوی بسیاری از شکستهای احتمالی مربوط به اطمینان از حضور همه این ورودیها را برطرف کردهاند که سپس برای شرکتکنندگان بعدی در صنعت در دسترس قرار میگیرند. اما برای شرکتهایی که در تولید محصولات جدید سرمایهگذاری میکنند، تامین ورودیهای موردنیاز بسیار سختتر خواهند بود. بهعنوان مثال، آنها کارگرانی باتجربه در تولید محصول مورد نظر یا تامینکنندگانی را که به طور منظم مواد اولیه آن صنعت را ارائه کنند، پیدا نمیکنند. نیازهای زیرساختی خاص مانند سیستمهای حملونقل ممکن است وجود نداشته باشد، خدمات نظارتی مانند تایید محصول و مجوزهای بهداشت ممکن است ناکافی باشد، تواناییهای تحقیق و توسعه مرتبط با آن صنعت وجود نداشته باشد و… . بهطور خلاصه، تغییر فضای محصول مشکلساز است و مشکلاتی که در بر دارد ممکن است بر روند توسعه تاثیر منفی بگذارد.
فاصله بین هر جفت محصول صادراتی یک کشور براساس احتمال صادرات کشورهای جهان در هر دو مورد اندازهگیری میشود. این معیار فراتر از معیارهای استاندارد تشابه مبتنی بر عوامل گسترده یا مفاهیم پیشینی پیچیدگی تکنولوژیک است. علاوه بر این، ما نشان میدهیم که نزدیکی یا فاصله بین محصولات بسیار ناهمگن است. این ناهمگونی پیامدهای خاصی برای سرعت و الگوهای دگرگونی ساختاری دارد.
استعاره ما این است که محصولات مانند درختان هستند و هر دو درخت بسته به شباهت قابلیتهای موردنیاز میتوانند نزدیک به هم یا دور از هم باشند. بنگاهها مانند میمونها هستند که امرار معاش خود را از بهرهبرداری از درختی که اشغال میکنند به دست میآورند. ما جنگل -فضای محصول- را به شکل یکسان برای همه کشورها در نظر میگیریم. بهعنوان معیاری برای بهرهوری هر درخت، از معیار هاسمن از درآمد سرانه محصول استفاده میکنیم که براساس درآمد سرانه کشورهای دارای مزیت نسبی در آن محصول است. فرآیند دگرگونی ساختاری شامل پریدن میمونها از بخش فقیرتر جنگل به بخش غنیتر است، اما احتمال انجام موفقیتآمیز این کار به بهرهوری مورد انتظار آن درختان و نزدیکی میمونها به درختان خالی از سکنه که در آن نزدیکی است بستگی دارد و این مربوط به سودمندی داراییهای خاص کشور برای تولید کالای جدید است. احتمال پریدن میمونها به درختی خالی از سکنه به نزدیکی مکان فعلی میمونها و کالای مورد نظر بستگی دارد.
بنابراین، قابلیتهایی که برای تولید یک کالا به کار میروند، جایگزین ناقصی برای قابلیتهایی هستند که برای تولید کالای دیگر لازم است. برای هر جفت کالا در جهان، مفهومی از فاصله بین آنها وجود دارد: اگر کالاها به ورودیها و عوامل بسیار مشابه نیاز داشته باشند، آنگاه به هم «نزدیکتر» هستند، اما اگر به قابلیتهای کاملا متفاوتی نیاز داشته باشند، «دورتر» از هم هستند. بهعنوان مثال، مارچوبه ممکن است نزدیک به کنگر، اما دورتر از موز باشد. این فاصلهها از ویژگیهای فناوری تولیدی است؛ به این معنی که از کشوری به کشور دیگر تغییر نمیکند، اگرچه ممکن است در طول زمان تغییر کند. در واقع بخشهای تولیدی منابع طبیعی یا کشاورزی به دلیل فاصله زیاد از سایر شاخههای تولیدی به لحاظ فنی مانعی در جهت حرکت رو به بالا در فضای محصول ایران ایجاد میکنند.
بسیاری از نظریههای اخیر فضای محصول نسبتا همگن و پیوستهای را فرض میکنند. این به آن معناست که تقلید از کالاهای اختراعشده در کشورهای توسعهیافته توسط کشورهای در حال توسعه همیشه به همان اندازه امکانپذیر است. این گزارش استدلال میکند که این فرض با واقعیات ناسازگار است. علاوه بر این، نشان میدهد که این ناهمگونی بدون پیامد نیست. سرعتی که کشورها با آن میتوانند ساختار تولیدی خود را تغییر دهند و صادرات خود را ارتقا دهند به داشتن مسیری از کالاهای نزدیک به هم که ارزش فزایندهای دارند بستگی دارد. با این حال، کشورها در این بعد بهشدت متفاوت هستند. این یک لایه توضیحی دیگر به عملکرد رشد متفاوت در سراسر جهان میافزاید. مشکل در برخی کشورها این است که آنها در کالاهایی تخصص دارند که به داراییها و مهارتهایی نیاز دارند که بسیار خاص آن محصول است و کشور را برای حرکت به سمت کالاهای دیگر آماده نمیکند. یک مورد خاص در مورد کشورهای صادرکننده نفت و منابع طبیعی است؛ زیرا آنها یک فضای محصول غیرمعمول دارند، زیرا منابع طبیعی به عوامل و ورودیهای بسیار خاصی نیاز دارد و بهراحتی کشور را برای ورود به تولید کالاهای جدیدتر آماده نمیکند. به همین ترتیب، محصولات گرمسیری و سایر مواد خام نیز این ویژگی را دارند. در مقابل، صنایع سبک، لوازم الکترونیکی و کالاهای سرمایهای تمایل دارند مهارتها و داراییهایی را در بر گیرند که بسیار نزدیکتر به آن چیزی است که موردنیاز سایر کالاهاست و در نتیجه انتقال از یک محصول به محصول دیگر را تسهیل میکند.
اقتصاد ایران و فضای محصول خام
مشکل اقتصاد ایران در این است که بخش عمدهای از فضای محصول حول صنایعی شکل گرفته که بهشدت خام و در بهترین حالت نیمهخام هستند. نباید فراموش شود که اگر سهم بازار خارجی این محصولات از دست رفته، تنها دلیل آن تحریم نیست، بلکه ظهور صادرکنندگان خام دیگری همچون برزیل است. در چنین وضعیتی حتی رسیدن صنایع فضای محصول مانند فلزات و معادن به مقیاس نیز با چالشهای قابلتوجهی مواجه است و این موضوع در حاشیههای سود پایین این صنایع مشخص است. اما معضل دیگر این است که صنایع دور از فضای محصول جایگاهی در سبد صادراتی کشور ندارند و تنها به بازار داخلی متکی هستند. از آنجا که فضای محصول ایران پراکنده است و بخش عمده آن در اختیار صنایعی است که فاصله زیادی از تولیداتی دارند که امکان تحول ساختاری را ایجاد میکند، این فضا از نظر فنی مانعی جدی برای ورود به تولیدات و صنایع جدید ایجاد میکند. کشورهایی که توانستند از نردبان پیچیدگی بالا بروند، دقیقا کشورهایی بودند که فضای محصول اولیه آنها همچون صنایع سبک امکان جهش را فراهم میکرد. اقتصاد ایران از این نظر ناتوان است.
رویکرد فضای محصول سعی دارد با محاسبه نزدیکترین صنایع به صنایع صادراتی یک کشور، برنامهای برای متنوعسازی و ارتقای صنعتی را مشخص کند. این مدل با استفاده از دادههای تجارت خارجی کشورها، ظرفیتهای صنعتی هر کشور را بررسی میکند و در نهایت با اندازهگیری درجه پیچیدگی اقتصادی هر کشور و محصولات تولیدی آن، از طریق یک رابطه بازگشتی نشان میدهد که کشورها برای صنعتی شدن و توسعهیافتگی باید به سمت تولید محصولاتی متنوع و با درجه پیچیدگی بالا حرکت کنند که در مجاورت کالاهای مزیتدار آن کشور است. اما همانطور که گفته شد برای ایران این حرکت رو به بالا با موانع فنی قابلتوجهی از نظر ادبیات اقتصاد پیچیدگی، مواجه است.