سندروم ایمپاستر ربطی به فقدان مهارت یا تعدد ناکامیهای یک فرد ندارد، بلکه اساسا افراد موفق دچار آن میشوند. این سندروم از قطع ارتباط بین «دستاوردهای واقعی حاصله از کار و تلاش فرد» با «آنچه او باور دارد که لایق آن است» ناشی میشود و برآیند جدالی دایمی میان تواناییهای واقعی فرد و احساس ناامنیهای ذهنی اوست. افراد فوق موفق و کمالگرایان تمایل بیشتری به احساس عدم کفایت نسبت به موفقیتهای خود دارند. همه و حتی میلیونرها هم ممکن است به این سندروم دچار شوند و اساسا یک بخش نرمال از تجربه انسان است.
برخی به دلیل ویژگیهای شخصیتی مثلا حساسیت به انتقاد، بیش از سایرین در معرض سندروم ایمپاستر قرار دارند. همچنین محیط غیرحمایتگر یا عوامل سیستمی همچون تبعیض موجب میشود که اقلیتی در محیط کار بیشتر دچار این احساس شوند. طبق تحقیقات دانشگاه «هریوت-وات»، بالغ بر ۵۴ درصد از رهبران سازمانی زن، به سندروم ایمپاستر دچار شدهاند، در حالی که این میزان برای رهبران سازمانی مرد ۲۴ درصد است. در عصر شبکههای اجتماعی نیز که انسانها موفقیتهای خود را به رخ همدیگر میکشند، انسان خود را با آنچه دیگران ادعا میکنند به آن دست یافتهاند مقایسه میکند و خود را ناچیز و بیلیاقت میانگارد.
احساساتی چون ناخشنودی و حسادت، حس به حد کافی خوب نبودن یا لایق خواستههای خود نبودن را تشدید میکند. این احساسات هرگز بهطور کامل محوشدنی نیستند، اما قابل مدیریت هستند. نکته کلیدی آن است که این احساسات را نه حقیقت، بلکه صرفا یک الگوی ذهنی بدانیم. خودتردیدی ممکن است همواره در پسزمینه باقی بماند اما با ابزارهایی چون چارچوببندی مجدد باورها، ایجاد شواهد و مدارک برای دستاوردها و تمرین شفقت به خود میتوان از قدرت آن کاست.
نیمه روشن شک به خود
چون خودتردیدی شکلی از خودآگاهی است، میتواند با آشکار کردن حوزههای توسعه، به رشد ما کمک کند. بنابراین چارچوببندی مجدد آن در قالب محرکی برای یادگیری و سازگاری، بسیار مفید است. به عبارت دیگر ترس از شکست و تسلیم میتواند انسان را به اتخاذ اقدام، سختکوشی، همدلی و ارتباط و پیوستگی با دیگران نیز سوق دهد.
برای تبدیل خودتردیدی به یک نقطه قوت بزرگ، نکات زیر توصیه میشود:
۱- شک به خود را به سوال تبدیل کنید
با این فکر که اگر به حد کافی خوب نباشید چه میشود، اجازه ندهید خودتردیدی تداوم یابد، بلکه آگاهانه بپرسید «چقدر زمان میبرد که خود را آماده کنم؟» یا «چگونه میتوانم دانستههای قبلی را برای موفقیت به کار ببندم؟» این سوالها نقطه تمرکز شما را از ترس به سمت حل عملی مساله جابهجا میکند.
۲- برای خود، چالش اعتماد به نفس ایجاد کنید
انجام کارهای کوچک و ساده که با آن راحت نیستید، مثل صحبت کردن در جمع یا ایجاد عادات روتین مانند پیوستن به یک باشگاه پیادهروی، شما را انعطافپذیرتر میکند. هر چه بیشتر به خود ثابت کنید که قادرید با وجود ترس خود دست به عمل بزنید، خودتردیدی بیشتری را به سوختی برای رشد تبدیل کردهاید.
۳- ذهنیت «اگر موفق شوم چه؟» را در خود ایجاد کنید
ما اغلب روی بدترین سناریوها تمرکز میکنیم، اما چه میشود اگر روایت را برعکس کنیم؟ برای مقابله با هر فکر تردیدآلود از خود بپرسید: «بهترین چیزی که میتواند رخ دهد چیست؟» پاداشهای موفقیت را به وضوح در ذهنتان به تصویر بکشید و اجازه دهید که شور و هیجان جایگزین ترس شود و شما را به سمت اقدام کردن سوق دهد.
۴- تردیدها را رها و به دادهها توجه کنید
زمانی که خودتردیدی ریشه میدواند و ندای «نمیتوانم» رساتر میشود، با آن مانند یک تجربه تحقیقاتی برخورد کنید. از خود بپرسید: «برای این تردید چه مدرک و شاهدی دارم؟ همچنین چه شواهدی، درستی و وجود آن را نقض میکند؟» اغلب اوقات تردیدها صرفا احساس ما هستند و نه حقیقت. با تجزیه و تحلیل عینی و مبتنی بر دادهها درخواهید یافت که کجا توانا هستید و باید به نفس خود مطمئنتر باشید و کجا واقعا نیاز به بهبود دارید.
۵- باور دیگران را قرض بگیرید
هنگامی که خودتردیدی بر شما چیره میشود، به کسی فکر کنید که به قابلیتهای شما ایمان دارد. او میتواند مربی، مدیر سابق، یا حتی یکی از دوستانتان باشد. از خود بپرسید: «اگر او مرا در چنین وضعی ببیند چه خواهد گفت؟» پلی از اعتماد او به درون وجود خود بزنید تا اعتماد درونیتان را بازسازی کند. با قرض گرفتن باور دیگران میتوانید قدمهای لازم را برای چالش با خودتردیدیبردارید و به خود ثابت کنید که آنها همواره درباره شما درست فکر میکردهاند.
منبع: Forbes
ثبت دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰