موضوع بغرنج و سنگینی است، چون اغلب اکراه داریم بپذیریم که واقعی است و وجود دارد. ریشه دینامیک انسان در هر بستری قدرت است: چه کسی از آن برخوردار است و قدرتمند محسوب میشود و چه کسی ضعیف و بدون قدرت است؟ کشف تازهای هم نیست. دهههاست که از این واقعیت مطلعیم. همانطور که روزابت موس کانتر، اندیشمند برجسته مدیریت، سال ۱۹۷۷ در کتاب «مردان و زنان کار» نوشت: «افراد وقتی احساس ضعف و فقدان قدرت میکنند، به رفتارهای حقیرانهای روی میآورند. سیاستهای محل کار درست زمانی به بیرحمانهترین حالت خود درمیآیند که افراد بیشتر از هر زمان دیگری احساس عجز و ناچیزی داشته باشند.»
ملیسا هوگن بوم»، نویسنده کتاب «نانآوران» (Breadwinners)، معتقد است که قدرت در همه ابعاد زندگی حرفهای و شخصی جاری است و مهم نیست آن را دوست داشته باشیم یا نه. از آنجا که انسان ذاتا سلسلهمراتبی عمل میکند، نمیتوان از نظام آن فرار کرد.
حتی اگر اطمینانی به درستیاش نداشته باشید یا از نظر اخلاقی با آن موافق نباشید، باید ماهیتش را بشناسید و در چارچوب قواعدش بازی کنید، وگرنه جریان بازی شما را با خود خواهد برد. او بر اساس پژوهشها و گفتوگوهای فراوان نشان میدهد که وقتی افراد احساس میکنند قدرتی ندارند، نهتنها اعتماد به نفسشان افت میکند، بلکه توان شناختی و خلاقیت و حتی مهارتهای ارتباطیشان هم آسیب میبیند.
انسانها اغلب عقلانی رفتار نمیکنند، پس باید نسبت به تاثیرات ناپیدای قدرت آگاه شوند تا بتوانند آن را تغییر دهند یا دست کم مدیریتش کنند. نیروی قدرت اغلب نادیده گرفته میشود، آن هم نه به این دلیل که وجود ندارد، بلکه چون ما از وجودش ناراحت و ناراضی هستیم و همین باعث میشود در تمام تصمیمگیریها و روابطمان اثرگذار باشد. اگر آگاهانه و هوشمندانه از قدرت استفاده کنیم، میتوانیم آن را به ابزاری برای رشد خود و تقویت روابطمان بدل کنیم، نه منبع فشار یا نابرابری.
«نیون پستما»، متخصص این حوزه، میگوید پیش از آنکه روشهای عملی و موثری برای استفاده از سیاستهای محیط کار پیدا کنیم، باید وجود سیاست و دینامیک قدرت در کار را بپذیریم.
به گفته او این رویکرد که سیاست بخش اجتنابناپذیری از کار است، دارد آرام آرام فراگیر میشود و این واقعیت جا افتاده که سیاست، ویژگی سیستم است نه ایراد آن. و همین پذیرش به افراد – بهویژه زنان که این موضوع را از نظر اخلاقی زشت و زننده میدانند – اجازه میدهد در آن مهارت پیدا کنند.»
اگر تا به حال به نیروهای «ناپیدا» در محیطهای کاری فکر نکردهاید، شاید بد نباشد الان شروع کنید. ظهور هوش مصنوعی و تمرکز تازه بر «مهارتهای انسانی» که برای آینده لازم داریم، دوباره توجه ما را به ماهیتی در محیط کار جلب میکند که قرار نیست تغییر کند: انسان. به گفته نیون ما با حجم عظیمی از تغییرات دست و پنجه نرم میکنیم، اما نکته اطمینانبخش اینجاست که انسان همچنان انسان است و سیاست همیشه وجود خواهد داشت. پس این پرسش به وجود میآید که با آن چه خواهیم کرد؟
پیشنهاد نیون برای درک سیاستهای محیط کار این است که ابتدا باید موقعیت یا مشکل پیشآمده را شناسایی کنیم، چون همهچیز به بستر و زمینه برمیگردد و کار سادهای هم نیست. بزرگترین چالش، شناسایی درست مساله است. اینجا واقعا چه خبر است؟ من حاضرم چه کاری انجام دهم و به چه قیمتی تمام میشود؟
ابتدا باید بپذیریم که در رابطه با سیاستهای محیط کار، اول راه همه ناخودآگاه نابلد و اسیر افسانههای قدیمی هستیم. حتما شنیدهاید که میگویند «میتوانی یا وارد بازی سیاست شوی، یا آدم خوبی باقی بمانی.» در صورتی که یک انتخاب یا این یا آن نیست و میتواند همزمان هر دو صحت داشته باشد.
در نهایت، مهمترین مهارتی که لازم داریم، این است که هوشیار و گوش به زنگ باشیم. ببینیم قدرت در کجای سازمان قرار دارد و چگونه برای پیشرفت خود از آن بهره ببریم.
البته همیشه همه چیز در کنترل ما نیست و همه سازمانها ساختار قدرت و سیاستهای «عادی» یا قابل مدیریتی ندارند.
به گفته نیون فرهنگهای مبتنی بر ترس و مسمومیت – که الزاما هم آشکار و پر سر و صدا نیستند – تمام قواعد را برهم میزنند. ترس دائمی از کنار گذاشته شدن، تضعیف شدن، از اینکه ناگهان بیدار شوید و ببینید از چشم افتادهاید، یا وجود رفتارهای «گسلایتینگ» (Gaslighting، به معنی دستکاری روانشناختی و فریب روانی که باعث میشود کمکم به شایستگی، اعتمادبهنفس، واقعیت و سلامت روان خود شک کنید)، نشانههای آشکار محیطهای کاری مخرب هستند. در چنین فضای مسمومی، سیاست سازنده بیاثر میشود. دیگر هیچ قانون و قاعدهای وجود ندارد و باید در اولین فرصت از آن فضا فرار کنید، چون هیچ سیاستی نمیتواند بر فرهنگ سازمانی به شدت بیمار غلبه کند.
منتها در بازار کار دشوار کنونی همه از این امکان برخوردار نیستند که بتوانند بلافاصله از یک محیط کاری مسموم خارج شوند. در چنین شرایطی هم، گام بسیار مهم و موثری که میتوان برداشت این است که بپذیرید فضای کاری سالم جایی است که بتوانید «طبق قواعد بازی کنید» و یاد بگیرید فراز و نشیبها را به درستی مدیریت کنید و بعد بستر مناسب برای خروج خود را فراهم کنید.
مطابق قواعد بازی کردن و سیاست به خرج دادن غلط نیست. در شرایطی باید بترسید و احساس خطر کنید که این قواعد اصلا وجود نداشته باشند.
شاید سیاستهای محیط کار به نظرتان چندشآور و ناخوشایند بیایند، اما باید بازی را بلد باشید، چون این چیزها همه جا وجود دارد و این بخشی از طبیعت انسان است.
از طرف دیگر، نمیتوان در سیاستهای فضای کار «بیطرف» ماند. به گفته نیون تلاش برای نادیده گرفتن سیاست حرفهای، خود یک جور تصمیم سیاسی است، چرا که عملا قدرت را در اختیار دیگران میگذارد. افرادی که تصور میکنند میتوانند صرفا با تمرکز بر کار خود پیشرفت کنند، در عمل قربانی کسانی میشوند که بازی را خوب بلدند. این همان خطای رایج «کار خوب خودش دیده میشود» است. کار شما زبان ندارد که از خود دفاع کند. باید روایتش کنید و اگر روایتگر خوبی نباشید، دیگران به جای شما – و شاید به زیان شما – روایت میکنند.
به خاطر داشته باشید که سیاست محیط کار به معنای لابیگری منفی یا رقابت نابرابر و ناسالم نیست. بازی سیاست یک سیستم نانوشته روابط و نفوذ است که یا به شکوفایی شما کمک میکند یا شما را به حاشیه میراند. تفاوت میان «سیاست مخرب» و «سیاست سازنده» دقیقا همینجاست. سیاست مخرب مبتنی بر ترس، حذف و قدرتطلبی کور است، درحالیکه سیاست سازنده بر پایه نفوذ، اعتبار و رابطهسازی هدفمند بنا میشود.
سیاست سازنده آن چیزی است که باید قواعد بازیاش را بیاموزید و به کار ببندید.
موفقیت در این بازی، نیازمند دو سرمایه کلیدی است: ارتباط و اعتبار. سرمایه ارتباطی به معنای دسترسی به حمایت، اطلاعات و منابع از طریق شبکهای از روابط است.
سرمایه اعتباری به معنای توانایی اثرگذاری بر تصمیمات، حتی بدون برخورداری از سمت و جایگاه رسمی است. افرادی که به اهمیت این دو سرمایه واقفند و میدانند چگونه آن را به دست بیاورند، در عمل بازی سیاست را به نفع خود بازتعریف میکنند.
به همین دلیل هم یکی از خطرهای رایج، محدود ماندن در شبکههای بسته است. کسانی که فقط با دوستان نزدیک و همفکران خود رابطه دارند، بهتدریج قدرت تاثیرگذاری گستردهتر را از دست میدهند. سیاست حرفهای سالم یعنی برقراری ارتباط حتی با کسانی که لزوما با شما همفکر و همسو نیستند. شبکههای متنوع و گسترده به شما کمک میکنند در موقعیتهای بحرانی حمایت بیشتری به دست آورید.
نکته دیگر این است که سیاست محیط کار همیشه از پایین به بالا نیست. به همان اندازه که مهم است روابط خود را با مدیران ارشد مدیریت کنید، باید توانایی «مدیریت پایین» را هم داشته باشید. یعنی با همکاران و زیردستان و واحدهایی که شاید کمتر دیده میشوند، روابط سازندهای برقرار کنید. سیاست سالم در عمل یعنی توانایی پل زدن بین سطوح مختلف سازمان.
در نهایت، سیاست داشتن در محیط کار شبیه جاذبه است؛ چه بخواهید وچه نخواهید، وجود دارد. نادیده گرفتنش آن را از بین نمیبرد، فقط باعث میشود زمین بخورید و در موضع ضعف قرار بگیرید. هنر واقعی در این است که سیاست را به ابزاری برای اعمال نفوذ مثبت، روایت درست ارزشمندی کارتان و ایجاد سرمایههای ارتباطی و اعتباری تبدیل کنید. تنها در این صورت است که بازی سیاست، بهجای تهدید، سکوی پرتاب شما خواهد شد.
ثبت دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰